• وبلاگ : رفيق باز سينه سوخته
  • يادداشت : سال هشتاد و چهار !
  • نظرات : 5 خصوصي ، 33 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    متنتو خوندم هادي جان چرا اينقدر تلخ؟؟؟؟؟؟؟؟

    ميدونم بهت حق ميدم سال سختي داشتي گلم.....خدا نكنه يه خار بره تو دست مامان يا بابايه ادم ديگه دنيا ميشه جهنم ...اما گلم چرا به اين فكر نميكني كه تو سال 84 حال مامانت خوبم شد؟؟؟؟؟؟درسته مريض شده بود اما خدارو شكر شفاهم پيدا كرد..اين خودش بهترين خاطره ست...در مورده دوستتم خب چرا به اين فكر نميكني كه يه تجربه خيلييييييي باارزش پيدا كردي؟؟؟اون بهت نارو زد؟خيانت كرد؟؟خدارو شكر كه حالا دستش روشد وادامه پيا نكرد دوستيتون..شايد اگه ادامه داشت بعدا ضرر بزرگترو جبران ناپذيرتري بهت ميزد..پس خدارو شكر كه رسواش كرد....ميبيني دوست من؟سخته خيلي ميدونم اما هميشه هميشه ميشه يه طوره ديگه هم به قضايا نگاه كرد..ميشه نيمه پره ليوانو ديد...اما در مورده 85 هادي عزيزم اخه گلم دوست خوبم تو چه توقعي داري؟؟/خودت هنوز نيموده نسخه ساله 85 رو پيچيدي برا خودت...وقتي خودت تو جز سختي وغم وغصه انتظاره ديگه اي نداري خب توقعت از خدا وزندگي چيه؟؟؟؟؟اينو بدون زندگي بيرحمه كساني رو كه بازي نكرده خودشونو تسليم ميكنن له ميكنه...ما هميشه همون چيزايي رو به دست مياريم كه انتظارشو داريم باوررررررر كن راست ميگم..چقدر دلم ميخواد بشينم باهات خيلي حرف بزنم تا اين باورها رو از ذهنت پاك كنم ..من بايد بهت ثابت كنم كه اشتباه ميكين ..من بايد جلوي تور بگيرم ونزارم كه زندگي قشنگتو با دستهاي خودت زشتو سخت كني...هادي عزيزم به حرفهام فكر كن..من بازم در اين مورد حتمااااا باهات حرف ميزنم..موفق وشاد واميدوار باشي دوست خوبم...راستي من اپم هر وقت وقت كردي پيشم بيا...در پناه يزدان