سلام هادي جان - بابا بازم با نوشته هاي قشنگت منو بردي تو حس - خوشم اومد ايول راست ميگي خداييش چه حالي ميده كسايي كه بيرونن خسته بشن ولي سينه زنا و زنجير زناي توي دايره خسته نشن آقا اما حسين نميذاره كسي خسته بشه شايد بدن خسته بشه ولي دل خستگي سرش نميشه . توي وبلاگ اكرم جان براي خودش و تو و همه دعا كردم الان هم دوباره دعا ميكنم ولي اگه قرار باشه دعاي كسي مستجاب بشه كي بهتر از خودت با اون قلب پاك و حسينيت ، يادت نره محتاجم به دعا .
مثل اينكه كاپيتان (اكرم) آشنا در اومد .
به اكرم گفتم به تو هم ميگم :
من هر وقت دعا ميكنم اگه يادم باشه آخر سر براي خودم دعا ميكنم ، تو هم اگه يادت موند آخر دعات برام دعا كن .
زنجير نشد بگيرم ولي در عوض توي دسته سينه زني شركت كردم بچه هاي محله ما اكثرا كمر ميدادن ، ولي بچه هاي ديگه بقيه رو انگار بايد خودمون با دست خمشون ميكرديم و ميكشيدم ، حالم از يه چيز ديگه هم گرفته شد اونم اينكه نصفشون اومده بودن براي .... ( خودت بهتر ميدوني )
--------------------
راستي كلبه حقير منم با نظرات قشنگ آدماي با احساسي مثل تو سر پاست .