• وبلاگ : رفيق باز سينه سوخته
  • يادداشت : ده روز عاشقي تموم شد
  • نظرات : 3 خصوصي ، 33 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام هادي جون . عجرت با امام حسين ، انشاالله هرکي خالص عزاداري کرد مرادشو بگيره .
    راست ميگي اي کاش محرم ده روز نبود يا تا ده سال بعد فاصله ش نبود
    بالااخره زنجير گيرم اومد ولي روزي که اصلا باورم نميشد مراسم باشه و هيچ دسته اي در کار نبود و فقط محله ما مراسم داشت
    چه حالي داشت اون موقع که يکي از رفيقام يه جفت زنجير بهم داد ، قربون خدا برم که نخواست امسال بدون زنجير از محرم خداحافظي کنم
    روز آخر دهه که به خاطر بعضي مسائل مجبور شدم ساعت دوازده شب تو بارون پياده برگردم خونه و يه سينه پهلو درست و حسابي کردم ، طوريکه

    وقتي زنجير زدم ديگه نفسم بالا نميومد
    ولي همون شب که پياده رفتم خونه با يه تراک 1 دقيقه اي که فکر ميکنم ماله وبلاگ خودت بود ، تو خونمون تنهايي سينه زدم . براي اولين بار

    احساس کردم دارم خالص عزاداري ميکنم ...
    همون که ميگفت : بيا در کشتي نجات حسين اگر ساحل طلبي ... (گذاشته بودم رو تکرار)
    نصف شبم دراز کشيده بودم که بخوابم ، که يکدفعه حس کردم علمي که با دوتا از دوستام تو بارون برده بوديم ، يکدفعه اومد رو کتفم ولي بدون هيچ

    سنگيني و فقط تورشو کنار صورتم احساس ميکردم درست مثل همون موقعه که توي بردن علم تورش بقل صورتم بود .
    نميدونم شايد خيالاتي شده بودم ولي بازم دوست داشتم هميشه تو همون خيال بمونم .
    موقع بستم تور به علم هم تا ميخواستم دعا کنم اولين نفري که مي اومد تو ذهنم تو بودي و مادرت ، ولي همه ميدونيم که دعاي مادر از هر دعايي با

    ارزشتر تره و هميشه اگر حاجتي خواستي اول از همه از مادر خودت بخواه دعا کنه .
    بهتره تا اداي معلم ديني مون رو در نيووردم ازت خداحافظي کنم .بازم شرمنده زياد شد

    آهنگ وبلاگتم راستي خيلي قشنگه ايول
    محتاجيم به دعا داش هادي - دست علي به همرات يا حق