سلام هادي جون . عجرت با امام حسين ، انشاالله هرکي خالص عزاداري کرد مرادشو بگيره .راست ميگي اي کاش محرم ده روز نبود يا تا ده سال بعد فاصله ش نبودبالااخره زنجير گيرم اومد ولي روزي که اصلا باورم نميشد مراسم باشه و هيچ دسته اي در کار نبود و فقط محله ما مراسم داشتچه حالي داشت اون موقع که يکي از رفيقام يه جفت زنجير بهم داد ، قربون خدا برم که نخواست امسال بدون زنجير از محرم خداحافظي کنمروز آخر دهه که به خاطر بعضي مسائل مجبور شدم ساعت دوازده شب تو بارون پياده برگردم خونه و يه سينه پهلو درست و حسابي کردم ، طوريکه
وقتي زنجير زدم ديگه نفسم بالا نميومدولي همون شب که پياده رفتم خونه با يه تراک 1 دقيقه اي که فکر ميکنم ماله وبلاگ خودت بود ، تو خونمون تنهايي سينه زدم . براي اولين بار
احساس کردم دارم خالص عزاداري ميکنم ...همون که ميگفت : بيا در کشتي نجات حسين اگر ساحل طلبي ... (گذاشته بودم رو تکرار)نصف شبم دراز کشيده بودم که بخوابم ، که يکدفعه حس کردم علمي که با دوتا از دوستام تو بارون برده بوديم ، يکدفعه اومد رو کتفم ولي بدون هيچ
سنگيني و فقط تورشو کنار صورتم احساس ميکردم درست مثل همون موقعه که توي بردن علم تورش بقل صورتم بود .نميدونم شايد خيالاتي شده بودم ولي بازم دوست داشتم هميشه تو همون خيال بمونم .موقع بستم تور به علم هم تا ميخواستم دعا کنم اولين نفري که مي اومد تو ذهنم تو بودي و مادرت ، ولي همه ميدونيم که دعاي مادر از هر دعايي با
ارزشتر تره و هميشه اگر حاجتي خواستي اول از همه از مادر خودت بخواه دعا کنه .بهتره تا اداي معلم ديني مون رو در نيووردم ازت خداحافظي کنم .بازم شرمنده زياد شد
آهنگ وبلاگتم راستي خيلي قشنگه ايولمحتاجيم به دعا داش هادي - دست علي به همرات يا حق