سلام داش هادي گل چطوري برادر . شرمنده يه مدت نبودم
بابا تو كه دستي دستي ما رو كردي زير خاك حلوامونم دادي بچه ها بخورن (شوخي كردم)
فعلا كه خبري نيست و اگه خدا بخواد زنده ام .
دوست ندارم الام بميرم چون هنوز كار نيمه تموم دارم و از خداي خودم ميترسم نه از مرگ
به قول سهراپ سپهري كه اشعارش برام مقدسه :
و نترسيم از مرگ
مرگ پايان كبوتر نيست
مرگ وارونه يك زنجره نيست
بازم سلام . و باز هم شرمنده كه نرسيدم پست قبليت رو نظر بدم ولي هميشه گفتم الان هم به تو ميگم :
تازگي نوشته هات كهنه گي اومدم رو كمرنگ ميكنه .
اگه نتونستي با دستات نازش كني با دلت نازش كن
انتظار خيلي سخته و اگه يادت باشه اولين پستم تو وبلاگم همين بود
هيچ چيز سخت تر از انتظار نيست
آن هم انتظار براي لحظه اي كه يك آشنا صدايت كند
و به تو بفهماند دوستت دارد
اما هرچه قدر هم كه سخت باشد به آن لحظه ي زيبا مي ارزد
پس انتظار ميكشم تا آن لحظه زيبا نصيبم شود
ترانه اي كه نوشتي رو هميشه با گيتار براي خودم ميزنم خيلي زيباست .
راستي يه سوال :
اين همون دختري نيست كه بين اون و آرزو ميخواستي يكي رو انتخاب كني ؟
يا نكنه يه عشق اينترنتي شيطون !؟
آهنگ وبلاگت هم قشنگه ، خوش سليقه !
تا بعد ، يا حق