رسیده هشتمین شب و این دهه رو به آخــــره
بیاین تو این یکی دو شب همگی باشیم یه دله
.................................................................
این بیرق علمداره هنوز رو زمین نیفتاده
این آقا قد یه لاله زاره، هنوز رو زمین نیفتاده
امید و آمال سکینه هنوز رو زمین نیفتاده
مشک عموی بی قریره هنوز رو زمین نیفتاده
عبــــــــــــــــاس نشسته روی زین ، هنوز رو زمین نیفتاده
دست یل ام بنین هنوز رو زمین نیفتاده
عموی زیبای رقیه هنوز رو زمین نیفتاده
گوشواره های رقیه هنوز رو زمین نیفتاده
..............................................................................
سلام دوستای عزیزم. خوب هستین شما؟ مرسی که در یادداشت قبلی نظرای قشنگتون رو برام نوشتید. دستتون درد نکنه. میدونید من وقتی نظرهای شما رو میبینم احساس تنهایی نمیکنم ! به خدا جدی میگم.قبل از هرچیزی فوت مجیــد سبـزی بازیکن دهه شصت پرسپولیس رو به همتون تسلیت میگم! خوش به حالش تو چه شبی مرد. خب دوستای عزیزم چه میکنید با عذاداری های این شبا. انشاالله که تمام ثوابش رو برده باشید و واسه ما هم دعا کرده باشید چون خیلی محتاج به دعا !! امروز تو مدرسه مثل هر روز، زنگ اول مراسم عذاداری داشتیم. قبل از اینکه شروع بشه به بچه ها گفتم بچه ها امروز آخرین روزیه که تو مدرسه عذاداری میکنیم پس بیاید واقعا به عشق حسین سینه بزنیم. آقا سینه زنی شروع شد . اولش یه ضرب و سبک میزدیم. تا اینکه جواد پسر مدیرمون رفت پشت میکروفون اول یه خرده تندش کرد. من و مهرداد هم رفتیم وسط و ده پانزده نفر از رفیقای خودم دورمون حلقه زدند. تا اینکه پسر مدیرمون شروع کرد : ذکـــــــــــــر طوفانی ، عقیدة العرب ، شریکة الحسین ... ماهم شور گرفتمون. وای چه حالی داد.مهرداد لخت شد و سینه میزد اول نفر مهرداد از حال رفت و نشست رو زانوهاش و سینه میزد. تا آخرش که نوحه خوان گفت تا نفس داری بگو یا حسین که دیگه مجلس تموم بشه ولی ما نگفتیم همینطور تند تند سینه میزدیم و میگفتیم : حسین حسین حسین حسین ... آب و عرقمون شده بود یکی. معلما و ناظمامون همه به ما نگاه میکردند و گریه میکردند. انشاالله در عوض این سینه زنیها و زنجیر زنیها آقا امام حسین حاجتمو بده! شمام برام دعا کنید. راستش تو این ایام گریه کردن یه حال دیگه میداد. وقتی چشمم به عَلم هیأتمون میفتاد، وقتی موقع سینه زدن بچه فلجی رو میدیدم که اون وسط تو اون سرما نشسته و از آقا امام حسین حاجت میخواد، وقتی که یکی از اون دور میاد و یه پارچه میبنده به علم وقتی چشمم به اینا میفتاد گریه میکردم. این گریه یه حالی میداد . اصلا آدم خجالتی نمیکشه ! دوست داری همه ببینن که داری گریه میکنی. وقتی موقع پایان مجلس که سه ضرب زنجیر میزنیم و مداحمون تند تند داد میزنه پشت میکروفون : بسه آقا بسه ! طبل زنا عجرتون با امام حسین دیگه طبل نزنید. وقتی مداح اینا رو میگه و ما به زنجیر زدنمون ادامه میدیم خیلی حال میده . بهترین حس تو زندگیت اون لحظه بهت دست میده. امشب هم مثل اینکه میخوایم زیر بارون زنجیر بزنیم. فردا هم تاسوعاست پسفردا هم عاشوراست و این ده روز تموم میشه. یاحسین اگه عذاداری منو قبول داری و منو به نوکریت قبول داری کاری کن که سال آینده بدون مشکل و گرفتاری در خدمتت باشم. روز عاشورا بچه های حسین بی پدر میرن خونشون. یتیم و تشنه !!! التماس دعا. یاحسین .